۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

نیومده رفتم

از اونجایی که قابلیت دسترسی به بلاگر در حد لیگ فوتبال بانوان نزول پیدا کرده، با وجود نفرت قلبی و دلخوری قبلی از بلاگفا، باز هم بساطمو اون ور پهن کردم. تشریف بیارید اون ور در خدمتتون هستیم.
http://6mordad1.blogfa.com

۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

با ریگی برگشتم

1- یک سالی میشه دور خودم دیوار کشیدم. حالا میخوام چند ردیف از آجرچین بالای دیوار رو خراب کنم. شاید یه کم بهتر بتونم نفس بکشم.
2- این چند روزه خبرهای دستگیری عبدالمالک ریگی رو می خوندم. به خود خبر و شایعات دور و برش کاری ندارم. اما خوبی دنبال کردن خبرها توی سایتهایی که میشه نظرات مردم رو هم در ادامه اش خوند، اینه که تا یه حدی میشه با عکس العمل و روحیات مردم باخبر شد. این نظرات گاهی از اصل خبر هم جذاب ترن. اما در مورد این یه خبر خاص، دنبال کردن کامنتهای مردم باعث شد از وجود اینهمه قصاوت?(قساوت؟ قثاوت؟) در وجود مردم عادی دلزده بشم. بعضی هاشون واقعا پتانسیل این رو دارند که شکنجه گر یا جلاد باشن. از پیشنهاد "انداختن در دیگ آب جوش" و "دار زدن این "نجسی" در میدان آزادی در میان هلهله و شادی مردم و مقابل دوربین های پخش مستقیم" که بگذریم این یکی رو واقعا نتونستم هضم کنم: "یک بار مردن برای تو کافی نیست. تو را باید با آجر سر برید، با چاقوی کند دستانت را از بازو قطع کرد و چشمانت را با قاشق دراورد." انسان واقعا خطرناکترین موجود روی زمینه. اوه، راستی، یکی هم پیشنهاد کرده بود جناب تروریست را در جریان بازی استقلال و پرسپولیس بیارن استادیوم و بسپرن دست مردم. ایشون مطمئن بودن که مردم فوتبال رو بی خیال می شن و ریگی رو از هم می درن.
3- اینم تیتر خوشگل خبرگزاری مهر درباره گندی که در هندبال خورده : هر چی کاشتیم ، پنبه شد !
(بلد نیستی از اصطلاحات استفاده کنی، نکن. نمی میری)